دانلود دوبله فارسی فیلم Coming Home 1978 - مشهد فیلم - مرجع دانلود فیلم و سریال کلاسیک و نایاب

متن دارای اسپویل داستان فیلم
بررسی : بازگشت به خانه
توسط راجر ایبرت اول ژانویه ۱۹۷۸

سالی هاید همسری ایده آل برای یک تفنگدار دریایی است: او وفادار، رفیق،آرام و کاملاً همراه برای شوهرش است. از آنجایی که وفاداری اصلی او به نیروی تفنگداران دریایی است، گاهی اوقات مشکلاتی را برایش به همراه دارد. دوستش می‌گوید: «می‌دانی که چه می شود گفت اگر نیروی دریایی می خواست همسری داشته باشی ، برای شما همسر صادر می‌کرد». شوهرش آماده می شود تا برای یک سفر اجباری با کشتی به ویتنام برود. شانسی همیشگی وجود دارد که در آنجا ترفیع بگیرد.البته جنگ، هدف عادلانه ای است، اینطور نیست؟ باید باشد، وگرنه ما با آن مبارزه نمی‌کردیم. این همان سالی هاید ابتدای فیلم «بازگشت به خانه» هال اشبی است، فیلم فوق‌العاده تکان دهنده است. سالی هاید در پایان فیلم – یک سال بعد – فرد متفاوتی است که در وفاداری گیج شده است،به باورهایش مطمئن نیست ، احساسات جدیدی در درونش بیدار شده است. او به فعالی سیاسی یا هیپی یا هیچ یک از آن آدم های رادیکال اواخر دهه ۱۹۶۰ تبدیل نشده است. اما او دیگر نمی تواند چیزی را قبول کند فقط به خاطر شوهر یا هر کس دیگر که می گویدآن چیز درست است. “بازگشت به خانه” موضوعات زیادی را در نظر می گیرد، اما باطنا با تغییر اساسی در سالی هاید نهفته است. جین فوندا نقش او را به‌عنوان شخصیتی بازی می‌کند که به نوعی انتظار ندارید فوندای صریح و باهوش آنرا بازی کند. او دارای هوش و ذوق متوسط، شاید کمی خجالتی است. او تقریباً به ناچار در دبیرستان یک تشویق کننده بوده است. به نظر می رسد که او ایده یا نظر زیادی ندارد. شاید او حتی شک دارد که لازم است نظراتی هم داشته باشد – شوهر او می تواند به جایش فکر کند . اما وقتی شوهر (بروس درن) برای جنگ می رود، برای اولین بار در زندگی خودش را تنها می بیند. بدون خانه، دبیرستان، ازدواج. باشگاه افسران برای نظارت بر رفتارش وجود دارد.او می بیند که از شکل همسر بودن خارج شده و … خوب، بدون کارهای عجیب و غریب ، کارهایی که برای او کمی غیرعادی است، انجام می دهد. مثل خرید یک ماشین اسپرت دست دوم.اجاره خانه در ساحل. داوطلب شدن برای کار در بیمارستان محلی اداره کهنه سربازان. آنجاست که او با لوک (جان وویت) آشنا می‌شود که پر از درد، خشم و ناامیدی است. او قبلاً با او به شکل مبهمی آشنا بوده است. او کاپیتان تیم فوتبال دبیرستانش بوده است. او به جنگ رفته، از کمر به پایین فلج شده و به خانه برگشته ، در حالی که روی شکمش به یک میز چرخ داری بسته شده، از عصا استفاده می کند تا خشمگینانه خودش را در راهروهای بیمارستان به جلو براند. با گذشت زمان، او از ویلچر خلاص می شود.سالی در مورد ویتنام ایده هایی دارد که کمی با شوهرش متفاوت است .«بازگشت به خانه» در برخورد با لوک و دیگر آدم های فلج سازش ناپذیر است ، اگر اینطور نبود، سکانس‌های آغازین فیلم این‌قدر ما را تحت تأثیر قرار نمی‌داد. لوک به صورتی واقع بینانه در اولین ملاقات با سالی برخورد می کند و کیسه ادرار بین آنها روی زمین می ریزد. این نوعی خجالت کشیدن است که او باید در زندگی یاد بگیرد . اگر می خواهد در داوطلبانی اش جدی باشد. او آنرا، پیدا می کند . لوک در روزهای اولیه دردسر ساز خشمگینی است و کارکنان بیمارستان اغلب آرام کردن او رابا دارو ساده‌تر می‌یابند. این زامبی ها اصلاً آزاردهنده نیستند. سالی سعی می کند با لوک صحبت کند، او را بشناسد، برای شام دعوتش میکند. لوک شروع به تمرکز خشم به سمت جنگ می کند. آرام تر می شود، بلوغش را دوباره به دست می آورد. یک روز به آرامی به سالی می‌گوید: می‌دانی ساعتی نیست که به عشق ورزیدن به تو فکر نکنم. آنها در نهایت بهم عشق می ورزند و در صحنه کوتاهی با لطافت، زیبایی و درایت با هم روبرو می شوند. این اولین بار است که سالی خیانت می کند. اما این واقعاً برایش موضوعی نیست. او به شوهرش وفادار می‌ماند ، او و لوک می‌دانند که وقتی شوهر به خانه بازگردد، رابطه‌شان باید پایان یابد.خیلی زود، به‌طور تصادفی شوهر مجروح متوجه می‌شود که همسرش چه کارها که نکرده است. صحنه های پایانی فیلم در نامطمئن ترین شکل به نمایش درمی آیند، گویی اشبی و نویسندگانش در ذهنشان مطمئن نبوده اند که شخصیت درن چگونه باید واکنش نشان دهد.بنابراین درن مجبور می شود قبل از پایان نه چندان رضایت بخش فیلم، صحنه هایی از خشم غیرمتمرکز و گیج شده ای را وارد ماجراکند.خوب نیست که بیست دقیقه آخر فیلم واقعاً کار نکند، زیرا در بیشترزمان « بازگشت به خانه» کارگردانی و بازی ها عالی و بسیار جسورانه است، به این دلیل که فیلم رابطه فوندا و وویت را با صراحتی غیرمعمول – با لطافت عاطفی و ظریفی روبرو می کند، باید در نظر گرفت که اگر چیز بیشتری وجودمیداشت، تصویر کردنش سخت تر می شد.فیلم در این رابطه با سه مشکل مواجه است و هر سه را صادقانه مدیریت می کند.راجر ایبرت اول ژانویه ۱۹۷۸